فاطمه نور دو عالم

حرف هایی گفته و نا گفته درباره زهرا(س)

فاطمه نور دو عالم

حرف هایی گفته و نا گفته درباره زهرا(س)

صدای پای رجب می آید از ملکوت...

صدای دیر آشنایی از آن سوی ملکوت می آید. صدای هلهله و شادی آسمانیان. صدای دعوت و بشارت.

طنین آواز ملکوتیان است. پیغام دعوت آورده اند و تمام ذرّات هستی را به میهمانی می خوانند.



صدای پا می آید.صدای پای مبارک نیایش و مناجات. صدای پای آمرزش و بخشش. پیداست که میهمانی برپاست. میهمانی ای از جنس نور و عشق و حضور.از جنس نوشدن.


با حضور در چنین لحظه ها و دقایق نورانی، چگونه در غبار لحظه ها ساکن شویم و با بوی ماه رجب همراه نگردیم؟ چگونه این فرصت و این دم را غنیمت نشماریم؟

اگر این ماه نبود، لحظه های خالی ذهنمان نجوای نمناک خدایی شدن را کم داشت.



اگر این ماه نبود، در لابلای ورق های مات و زنگار گرفته ی روزمرّگی ها، گم می شدیم و در ویرانه های تن های خاکیمان می افسردیم.




به دالان های تاریک ذهنمان سری بزنیم و غبار ندانستن ها و اشتباهاتمان را از درو دیوارش بزداییم و نوای «العفو،العفو» سردهیم و با او نجوا کنیم:

«خدای خوب من!ای مهربان همیشگی!

به درگاه مهربانی و بخشش بی دریغت، پناه آورده ام.





از روزگار بودن ها و دویدن ها، دل سیرم.

به سوی تو ای جاودان دیروز و هرروز،روی آورده ام تا دستم را بگیری و از سر لطف و مهربانی بفشاری.

هفته ها و ماه هاست که کسی از سر مهر و به گرمی، آنها را در دستانش نگرفته؛ ای مهربان! دستانم، گرمای لطف و مهربانی تورا کم دارند.

چشمانم کم سو شده اند. نور حضور تو را کم دارند. از گردیدن در چشم خانه ی تن، به ستوه آمده اند. تا کی بی تو بودن و بی تو دم برآوردن!





از غیر تو سیرم و به تو تشنه! چه گواراست چشمه ی مهربانیت! جرعه ای ننوشیده حلاوت شیرین و گوارایش جانم را تازه گردانیده!ولی من به خود چه بد کرده ام و چه ستمکار بوده ام نسبت به خود! و چه فراموشکار نسبت به مهربانی تو!چگونه سال ها در کنارم بودی و من تو را ندیدم؟

ببخش!ببخش!مرا ببخش!

عذر تقصیر آورده ام.نادان بودم و ستمکار. اکنون به امید لطف تو به درگاهت آمده ام.






    من همان کودک دیروزم که از جای های بیگانه و غریب می هراسم. من همان کودک دیروزم که تنهایی مرا به گریه وامی دارد. تن خاکی ام بزرگ شده ولی دل کوچک و ساده ام کودکی بیش نیست. به این بیگانه، به این از همه جا رانده شده پناه ده ای مهربان!




                                

                                                                              همه را صدا زدم جز خدا....

هیچکس جوابم را نداد جز خدا...

***********************************************************************

در سکوتی که دلت دست دعا باز نمود یاد ما باش که محتاج دعاییم هنوز..... 

دوستان

در این شب اگر قلبتان  به عرش خدا

پیوند خورد در زمزمه های

عارفانه تان دعاگویمان باشید


توسل به 14 معصوم


شهید حسن حسن زاده سرای

ای ماه شب چهارده که به عشق چهارده معصوم قدم برداشتی و بنام چهارده معصوم سنوات زندگیت 14 رقم خورد خواهرت( رقیه ) در منطقه محکة کرکوک عراق در محاصره شدیدکفار داعش نام قرار دارد و شهادتت را شاهانه خطاب کرده وبرایت پیغام فرستاده است  که ملتمس چهارده معصوم شوی  تا خواهرت بدست کفار داعش اسیر نگردد و اگرقسمت شهادت است شهادتی آبرو مندانه داشته باشد......

 التماس  دعا از بازدید کنندگان

منبع : وبلاگ حسن ختام عشق http://hassanhassanzadeh.blogfa.com/

برادر شهیدمان...


شهید حسن حسن زاده سرای
فرزند:یدا...
تاریخ تولد :1349
محل تولد :تبریز
تاریخ ومحل شهادت :27/11/64 عملیات (والفجر 8)

(( گوشه ای از زندگینامه شهید ))
در اوایل پاییز 1349در یک خانواده مذهبی فرزندی عزیزبا تبسم خویش صفا وشادمانی را به اهل خانه و روستای سرای هدیه نمود.درآن ایام کودکی که بابازی ها و رویاهای کودکانه همراه بود،حسن جوان از آغوش گرم پدر محروم شد و وارد دنیای مشکلات وامواج پرتلاطم زندگی گردید؛ ولی با این وجود، تحصیلات خود را تا کلاس دوم راهنمایی ادامه داد و با شروع جنگ تحمیلی با اشتیاق فراوان به سوی جبهه های حق علیه باطل شتافت.
این جوان متین، حامی مظلوم وشیفته ی امام بود. حدود سه ماه در آن وسعت افلاکی جبهه ها ،آموزشهای نظامی را فرا گرفت و دریافت که ارزشهای حاکم بر جبهه خیلی والاتر وبرتر از ارزشهای دیگرند. بنابراین حاضر نشد از جبهه دست بردارد وماه ها درمیان افلاکیان خاکی به جهاد وتهذیب نفس پرداخت تا در عملیات افتخار آفرین «والفجر 8 »شرکت کرده وبا قامتی افراشته و خونین به ملاقات دوست شتافت.
(( قسمتی از وصیت نامه شهید ))
خدایا ! بار الها، معبودا،معشوقا، مولایم! من ضعیف و ناتوانم؛ دوست دارم چشم هایم را دشمن در اوج دردش درکردستان از حدقه درآوردودست هایم را در تنگه ی چزابه قطع کند؛ پاهایم را در جزیره ی مجنون دفن کند و قلبم را در سومار آماج رگبارهایش قرار دهد و سرم را در شلمچه از تن جدا نماید؛ تادرکمال فشار وآزار، دشمنان مکتبم ببینند که اگر چه چشم ها و دست ها و پاها و قلب و سینه و سرم را گرفته اند، امایک چیز را نتوانسته اند بگیرند .و آن ایمانم و هدفم است و عشقی که به معشوقم دارم.
خدایا! من بنده ی گناهکاری هستم که به در گاهت روی آورده ام . من خالص نبودم ،خدایا با این همه گناه باز به رحمت تو امیدوارم . خدایا! از تو می خواهم از رحمت هایی که به شهدا ارزانی داشته ای و مقام والایی که به آنهاعطا کرده ای ، مرا هم بهره مند سازی و تحت رحمت خود قرار دهی . اگر توفیق شهادت یافتم برادرم را به سنگر من بفرستید تا فرموده های امام امت جامه عمل بپوشد.

((روحش شاد وراهش پر رهرو))






تبریک روز مادر هرچند دیر...

مادر، دوست دارم چون کبوتری بر پنجره قلبت بنشینم و بال فروتنی بر زمین بیفکنم. دوست دارم که زلال کلامم را از مروارید ادب و مهر پر سازم و بر دل خسته ات ببارم. دوست دارم که دست به دعا بردارم و خدا را به آیات خودش بخوانم که «پروردگار من، پدر و مادرم را مورد لطف خود قرار ده، چنان که آنان در کودکی مرا پروراندند.»



زینب(س) مادر دو شهید

در روز عاشورا، هر لحظه بر تعداد شهدا افزوده می شد و هر بار زینب(س) به تسلیت برادر از خیمه بیرون می آمد و با برادر همراهی می کرد و غم از سینه مهربان برادر می زدود. فرزندان زینب(س)، محمّد و عون اجازه خواستند و پا به میدان نهادند و سپس از مجاهدتی شجاعانه به شهادت رسیدند. اندکی بعد، حسین(ع) با دریائی از مهر و با چشمی گریان، این دو شهید در خون نشسته را بر دوش گرفته به سوی خیمه می آورد. چشم ها به خیمه دوخته شده بود تا کی مادر این دو لاله در خون شناور به سوگ آنان از خیمه بیرون آید. امّا زینب(س) به کوچکی این دو قربانی در آستان الهی و مقام ولایت می اندیشد. از شرم از روبرو شدن با برادر پرهیز می کند؛ مبادا با حضور او در سینه برادر ذره ای اندوه از شرم رخ بنمایاند. سلام خدا بر آن بانوی بزرگ و مادر نمونه.








تاریخ و مکان تولد حضرت زهرا (س)

در تاریخ تولد فاطمه علیهاالسلام در بین علماى اسلام اختلاف است. لکین در بین علماى امامیه مشهور است که آن حضرت در روز جمعه بیستم ماه جمادى الثانى سال پنجم بعثت تولد یافته است. (1)


مکان تولد حضرت زهرا (علیهاالسلام) در شهر مکه و در خانه خدیجه اتفاق افتاد. این خانه در محله‏اى است که در گذشته به آن «زقاق العطارین» یعنى کوچه عطارها مى ‏گفتند. رسول خدا (صلى اللَّه علیه و آله) تا هنگام هجرت، در آن خانه ساکن بود. خانه مبارکى که بارها در آن فرشته وحى بر پیامبر (صلى اللَّه علیه و آله) نازل گردید. این خانه بعدها به صورت مسجد درآمد. (2)


و از آنجا که محل نزول وحى و بخشى از قرآن، زیستگاه پیامبر (صلى اللَّه علیه و آله) و مکان تولد حضرت زهرا (علیهاالسلام) بود، در نظر عموم مسلمین ارزش معنوى و قداستى خاص داشت. و از این رو بارها در طول تاریخ هم‏زمان با تعمیر و توسعه مسجد الحرام، نسبت به مرمت بناى آن اقدام کردند. (3)

کیفیت و چگونگى تولد حضرت زهرا (س)

دوران باردارى حضرت خدیجه سلام الله علیه سپرى گشت، زمان وضع حمل فرارسید، حضرت خدیجه سلام الله علیه براى زنان قریش پیام فرستاد تا بیایند و او را در امر وضع حمل کمک کرد و کارهاى مربوط به این برهه که مخصوص زنان است برعهده گیرند.

اما زنان قریش پاسخ دادند که ما نخواهیم آمد، چرا که سخن ما را نشنیده انگاشتى و با محمد صلى اللَّه علیه و آله یتیم ابوطالب، پیمان زناشوئى بستى.

خدیجه از این پاسخ رنجیده خاطر گشت، اما در یکى از همین روزها در حالى که او همچنان در بستر آرمیده بود، چهار زن گندمگون و بلندبالا مشاهده نمود که بر او وارد شدند. خدیجه که از دیدن آنان در هراس شده بود به تکاپو افتاد اما یکى از زنان او را آرام نمود و گفت:

اى خدیجه! اندوهگین و هراسناک مباش، ما از جانب خدا به سویت آمده‏ایم و خواهران تو هستیم، من ساره همسر ابراهیم خلیلم و این آسیه همسر فرعون است و آن یکى مریم دختر عمران و چهارمین ما صفورا دختر شعیب است. در این هنگام چهار زن در چهار سوى خدیجه سلام الله علیه قرار گرفتند و حضرت خدیجه سلام الله علیه حمل خود را بر زمین نهاد و نورى از او ساطع گردید که شرق و غرب عالم پرتوافکن شد.

نورى که به خانه‏ هاى مکه راه یافت و همه را در حیرت فروبرد. پس از آن ده فرشته همراه با طشت و ابریقى مملو از آب کوثر از آسمان فرود آمدند. آن بانویى که در پیش روى خدیجه قرار داشت مولود را با آن آب شستشو داده و جامه که از شیر سفیدتر و از عنبر خوشبوتر بود بیرون آورد. با یکى تن مولود را پوشاند، و دیگرى را مقنعه ‏ى او قرار داد آنگاه دست خود را بر لبان کودک نهاد و او را به سخن گفتن وادار نمود، فاطمه دهان گشود و چنین فرمود: اشهد ان لا اله اللَّه و اشهد ان محمد رسول‏اللَّه سیدالانبیاء و ان بعلى سیدالاوصیاء و ولدى سادة الاسباط.


آنگاه یکایک بانوان را سلام داده به نامشان خواند. آنها هم با رویى گشاده مولود فرخنده را مورد ملاطفت قرار دادند. حوریان بشارت تولد او را به آسمانها بردند. در آسمان از یمن قدوم او نورى پدیدار آمد و ساطع گردید که تا آن زمان سماواتیان چنین نورى را رؤیت ننموده بودند. بانوان خدیجه را شادباش گفته از میمنت و مبارکى و طهارت نسلش سخنها گفتند. خدیجه با سرورى زایدالوصف کودک را در آغوش کشید و با دنیایى امید و آرزو پستان در دهان او گذارد.

12 فروردین روز جمهوری اسلامی ایران





شکفتن گل ایمان را بر شاخسار زمان، شادمانه جشن مى گیریم و جاده هاى آفتابى استقلال را با گام هایى از جنس اراده و خودباورى مى پوییم.





12 فروردین، روز به ثمرنشستن خون شهیدان، روز بعثت انقلاب و روز استقرار حکومت مستضعفین گرامى باد.

شهادت حضرت زهرا تسلیت








از جمله اشعاری که حضرت علی علیه السلام در سوگ حضرت فاطمه سلام الله علیها سرودند این بود:


حَبِیبٌ لَیسَ یَعدِلُهُ حَبِیبٌ

وَ مَا لِسَواهُ فِی قَلبِی نَصِیبٌ

حَبِیبٌ غَابَ عَن عَینی وَ جِسمِی

وَ عَن قَلبِی حَبِیبی لَا یَغیِب

( دیوان الامام علی علیه السلام ، ص 89 )


تو ای زهرا شدی در خاک پنهان

شدی آسوده از رنج فراوان

چه گویم من جواب این یتیمان

نگر غمخانه ای روی زمین را

ببین اشک امیرالمؤمنین را

تو این زینب محنت قرین را


برگرفته از کتاب بانوی کمال نوشته شیخ حبیب الله نظام الدینی



چگونگی شهادت حضرت زهرا در ادامه مطلب






ادامه مطلب ...