ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
آنها چفیه داشتند… من چادر دارم….
آنان چفیه می بستند تا بسیجی وار بجنگند… من چادر می پوشم تا زهرایی زندگی کنم…
آنان چفیه را خیس می کردند تا نَفَس هایشان آلوده ی شیمیایی نشود… من چادر می پوشم تا از نفَس های آلوده دور بمانم…
آنان موقع نماز شب با چفیه صورت خود را می پوشاندند تا شناسایی نشوند… من چادر می پوشم تا از نگاه های حرام پوشیده باشم…
آنان با چفیه زخم هایشان را می بستند … من وقتی چادر ی می بینم یاد زخم پهلوی مادرم می افتم…
آنان سرخی خونشان را به سیاهی چادرم امانت داده اند…
من چادرسیاهم را محکم می پوشم تا امانتدار خوبی برای آنان باشم..
بسم رب الزهرا...
این روزها بدحجابی خیلی رواج پیدا کرده.این خانوم های محترم نمی
دونن که این
آرامش رو مدیون شهدایی هستند که همیشه برای حجاب اهمیت
زیادی قائل
بودند.
میگویم "برادرم خواهرم حجابت"
میگویند "لا اکراه فی الدین"
اما فراموش کرده اند..
"قد تبین الرشد من الغی" را ...
گفتم:خدایا از همه دلگیرم
گفت:حتی من؟
گفتم:خدایا دلم را ربودند!
گفت:پیش از من؟
گفتم:خدایا چقدر دوری؟
گفت:تو یا من؟
گفتم:خدایا تنهاترینم!
گفت:پس من؟
گفتم:خدایا کمک خواستم.
گفت:از غیر من؟
گفتم:خدایا دوستت دارم.
گفت:بیش از من؟
گفتم:خدایا انقدر نگو من!
گفت:من توام، تو من
ای آنکه در نگاهت حجمی زنور داری
کی از مسیر کوچه قصد عبور داری؟
چشم انتظار ماندم، تا بر شبم بتابی
ای آنکه در حجابت دریای نور داری
من غرق در گناهم، کی می کنی نگاهم؟
برعکس چشمهایم چشمی صبور داری
از پرده ها برون شد، سوز نهانی ما
کوک است ساز دلها، کی میل شور داری؟
در خواب دیده بودم، یک شب فروغ رویت
کی در سرای چشمم، قصد ظهور داری؟