فاطمه نور دو عالم

حرف هایی گفته و نا گفته درباره زهرا(س)

فاطمه نور دو عالم

حرف هایی گفته و نا گفته درباره زهرا(س)

عید نوروز امسالمان...


هف سینی که خودم چیدم


رسیده عید و دل ها شاد و خرم

همه در فکر دیدارند با هم


همه آماده انـد سفـره بچیننـد 

به فکـر سفـره های هفت سیننـد

 
منم در سفره دارم هفت سیـن را

ولی تـوأم شـده بـا داغ زهـرا

اگـرخواهـی برایمادر مـن 

دم عیـدی بِگِـریی دربـر مـن


کنار سفره ی عیـدم توبنشیـن
بگویم ماجرای هر چه هفت سیـن

بُودسین نخستین سیلـیِ کیـن 

به روی مادرم بـا دست سنگیـن


میـان کوچه راهش را ببستنـد
غـرور مجتبـایـش راشکستنـد

ببیـن بر سفـرهسیـن دومم را

که سویـینیست در چشمان زهرا


بمیرم، راه خانه گم نمـوده ست

تمام چهـره ی مادر کبـود ست


بگویـمسین سـومتا بسـوزی

که مادرسـوختبین کینه تـوزی

 

برای کشتـن زهـرا دویـدنـد 

درِکاشـانـه را آتـش کشیـدند


ببینسین دگراز من همین است

عزیزم چهارمیسقط جنیـناست


به آتش خانه راپُرمِه نمودنـد

گلـی را وحشیـانـه له نمودنـد


به روی سفرهسین پنجم این ست

سرِ سجـاده اشزینب حزین است


کنـد چـادر نمـاز مادرش سر

بگـویـد وای مـادروای مـادر


شده سفـره پر از اشک شبانـه

ششم سین سوت وکورماندست خانه


خدایـا مرتضی همـدم ندارد

به جز چاهش کسی مرهم ندارد


چه گویم ای عزیز از سین آخـر

بُـود آن سینـه ی مجروح مادر


هنوز آن سینه رادرمـان نگشتم

خداتاکی به صحرا و به دشتـم ؟


شده این سفره محسن چه رنگیـن

چه دردآور شده این سفره هفت سین

 

التماس دعا
 

آخرین جمعه سال است کجایی آقا؟؟


آسمان غرق خیال است کجایی آقا؟

آخرین جمعه ی سال است کجایی آقا؟

یک نفر عاشق اگر بود زمین می فهمید!

عاشقی بی تو محال است کجایی آقا؟

اللهم عجل لولیک الفرج



آخرین جمعه سال است بیا آقاجان

حالمان رو به زوال است بیا آقاجان

من غزلهای به یاد تو فراوان دارم

که پر از درد و ملال است بیا آقاجان


یک سال دیگر هم گذشت و چشممان به جمال مولای غایبمان روشن نشد...
و چرا بیاید؟ وقتی که اکثریت قریب به اتفاق ما شیعیان در تمام سال از او غافلیم، و قلیلی از ما نیز به هنگام مشکلاتمان از او یاد می‏کنیم...
اما آقای ما!
به روسیاهی‌مان نگاه نکن و به دستهایمان که خالی اند،
و به زبانمان نیز گوش مسپار که گناهکارتر از آن است که تو را با صداقت و اخلاص بخواند،
قلب آن اندک بندگان واقعی خداوند را ببین که هر روز ـ صبح و شام ـ تو را می‌خوانند...

آقا جان! فاطمیه است. مادرتان روزهای پایانی دعایی کرد که فاصله اش تا اجابت بیش از چند روز نبود. هنوز زمزمه اش به گوش می رسد. «اللهم عجل وفاتی سریعا»

تو را به پهلوی مادرت دعا کن که «دعای ما به در بسته می خورد...» دعا کن که از زمانه خسته شده ایم. دعا کن که نفسمان دراین شهر آلوده به گناه گرفته است و بغض گلویمان را می فشارد.

کافی است دستانت را بالا بگیری و بگویی «اللهم عجل فرجی سریعا...»



 

آخرین جمعه سال هم به آخر رسید

آقایمان عبای غریبی به سر کشید

گفتم ز بی لیاقتی ماست غربتت

چشمی به هم گذاشت آهی ز دل کشید

من هم خجل ز کرده خویش مانده ام

مرغ دلم به جمعه ی سال دگر پرید

 

روزگار

چهروزگاریست...فکر می کنم سوم دبستان بودم توی کتاب فارسی خوانده بودیم :زمانی که خونریزی

 یا جنگ می شود یا اگر قلب کودکی به درد آید نباید نگران بود چون سازمانی به نام سازمان ملل پشتشان

 است...

هنوز هم از خاطرمنمی رود عکسش آن کودکانی که دست های هم را گرفته اند و دایره ای درست

 کرده بودند تا نشان همبستگی باشد..

اما.................

پس چه شد آن همه حرف های خوب و آرام بخش آن شعارهایی که ادعا می کردسازمان ملل بی طرف 

است.پس چه شد کدام بی طرفی آمریکا  دست نشانده خود را گذاشته.

هر روز تکرار می شود بی گناهی کودکان ..هر روز نقش می بیندد در چشمانم اشکهایشان.

کدام همبستگی ،ما در خودمان می شنویم گاهی کسانی می گویند ترجیح می دهم به 

 بدبختی های خودم فکر کنم تا به کودکان غزه.

اگر ما مسلمانیم همبستگی ایجاد کنیم .اگر انسانیم به فکر شان باشیم اگر قلب داریم درکشان کنیم ....

 چو عضوی به درد آورد روزگار    دگر عضو ها را نماند قرار 





 دوستان می تونیدکپی کنید با ذکر یک صلوات و اللهم عجل لولیک الفرج

یا حسین

راز جاودانگی امام حسین علیه السلام در آن است که تمام عشقهای کوچکتر را به پای

 بزرگترین عشقی که می توان متصور شد ریخت ... 

خدا


کوچه هایمان را به نامشان کرده ایم

کوچه هایمان را به نامشان کردیم که هرگاه آدرس منزلمان را میدهیم بدانیم


از گذرگاه خون کدام شهید است که با آرامش به خانه میرسیم!


نکند عکس شهدا را ببینیم و عکس آنها عمل کنیم..