ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
شهید حسن حسن زاده سرای
فرزند:یدا...
تاریخ تولد :1349
محل تولد :تبریز
تاریخ ومحل شهادت :27/11/64 عملیات (والفجر 8)
(( گوشه ای از زندگینامه شهید ))
در
اوایل پاییز 1349در یک خانواده مذهبی فرزندی عزیزبا تبسم خویش صفا
وشادمانی را به اهل خانه و روستای سرای هدیه نمود.درآن ایام کودکی که
بابازی ها و رویاهای کودکانه همراه بود،حسن جوان از آغوش گرم پدر محروم شد و
وارد دنیای مشکلات وامواج پرتلاطم زندگی گردید؛ ولی با این وجود، تحصیلات
خود را تا کلاس دوم راهنمایی ادامه داد و با شروع جنگ تحمیلی با اشتیاق
فراوان به سوی جبهه های حق علیه باطل شتافت.
این جوان متین، حامی مظلوم
وشیفته ی امام بود. حدود سه ماه در آن وسعت افلاکی جبهه ها ،آموزشهای نظامی
را فرا گرفت و دریافت که ارزشهای حاکم بر جبهه خیلی والاتر وبرتر از
ارزشهای دیگرند. بنابراین حاضر نشد از جبهه دست بردارد وماه ها درمیان
افلاکیان خاکی به جهاد وتهذیب نفس پرداخت تا در عملیات افتخار آفرین
«والفجر 8 »شرکت کرده وبا قامتی افراشته و خونین به ملاقات دوست شتافت.
(( قسمتی از وصیت نامه شهید ))
خدایا
! بار الها، معبودا،معشوقا، مولایم! من ضعیف و ناتوانم؛ دوست دارم چشم
هایم را دشمن در اوج دردش درکردستان از حدقه درآوردودست هایم را در تنگه ی
چزابه قطع کند؛ پاهایم را در جزیره ی مجنون دفن کند و قلبم را در سومار
آماج رگبارهایش قرار دهد و سرم را در شلمچه از تن جدا نماید؛ تادرکمال فشار
وآزار، دشمنان مکتبم ببینند که اگر چه چشم ها و دست ها و پاها و قلب و
سینه و سرم را گرفته اند، امایک چیز را نتوانسته اند بگیرند .و آن ایمانم و
هدفم است و عشقی که به معشوقم دارم.
خدایا! من بنده ی گناهکاری هستم
که به در گاهت روی آورده ام . من خالص نبودم ،خدایا با این همه گناه باز به
رحمت تو امیدوارم . خدایا! از تو می خواهم از رحمت هایی که به شهدا ارزانی
داشته ای و مقام والایی که به آنهاعطا کرده ای ، مرا هم بهره مند سازی و
تحت رحمت خود قرار دهی . اگر توفیق شهادت یافتم برادرم را به سنگر من
بفرستید تا فرموده های امام امت جامه عمل بپوشد.
((روحش شاد وراهش پر رهرو))
سلام دوست خوبم...
حالت خوبه؟؟
مامان، بابا، آبجی و داداش خوبن؟؟
""صدای پا همیشه به معنای رفتن نیست....
کلی حرف خودمونی باهات دارم..
فقط زوووووووووووووووووود بیا،
چون اگه دیر برسی، من رفتم...
"کیمیا"
بی صبرانه منتظرتم...